آثار ذاتی
آثارِ ذاتی، اوصاف ناشی از ذات و ماهیت شیء كه آن را از اشیاء دیگر متمایز میسازد. واژۀ «آثار» در فلسفۀ اسلامی در این موارد بهكار رفته است: 1. آثار ذاتی در مقابل آثار عَرَضی؛ 2. آثار وجودی در مقابل آثار ماهُوی؛ 3. آثار عُلوی در مقابل آثار سُفلی. در اینجا به بحث دربارۀ «آثار ذاتی» میپردازیم: محمولاتی كه مقوم موضوع خودند و در صورت زوال آنها خللی در ذات و ماهیت آن پدید میآید، یعنی موضوع در تحقق ماهیت و ذات خود به آنها نیازمند است، آثار ذاتی خوانده میشوند (ابوعلیسینا، اشارات، 39). فیلسوفان اسلامی گاهی از آثار ذاتی به «لوازم ماهیت» تعبیر كردهاند كه در مقابل «لوازم وجود» و یا «آثار وجودی» است (سبزواری، 29). مقصود از «لوازم ماهیت» اوصافی است برای ماهیت، از آن روی كه ماهیت است،نه به اعتبار وجود عینی آن؛ یعنی خصوصیاتی كه موجب تحقق ماهیت میشوند از آن جهت كه ماهیت است مانند زوج بودن برای عدد چهار. در صورتی كه مراد از «آثار وجودی» اوصافی است كه شیء در تحقق عینی خود متصف به آنها میشود و اگر آنها از شیء جداییناپذیر هم باشند، به اعتبار وجود عینی است كه انفكاك آنها ممكن نیست، نه به اعتبار ذات و ماهیت؛ مانند حرارت كه لازم وجود خارجی آتش است و تحیز كه لازم وجود خارجی جسم است.
اصطلاح «ذاتی» و «آثار ذاتی» گاه در باب ایساغوجی (كلیات خمس) به كار میرود و گاهی در باب برهان.
الف ـ مقصود از «ذاتی» در باب كلیات خمس، چیزی است كه جزء ذات یك شیء و یا عین ذات آن باشد، یعنی اوصافی كه ماهیت افراد قائم به آن و وابسته به آن است و موجب تحقق و قوام ماهیت میشود؛ مانند حیوانِ ناطق بودن نسبت به انسان. به عبارت دیگر، محمولی كه داخل در حقیقت ذات موضوع و مقوم ماهیت آن باشد «ذاتی» خوانده میشود (سبزواری، 30). در مقابل این است عرضی، یعنی محمولی كه خراج از ماهیت و حقیقت موضوع باشد، یعنی اوصافی كه در ماهیت و ذات شیء دخالتی ندارد و پس از تمامیت ذات و كامل شدن ماهیت بر آن عارض میشود؛ به گفتۀ ابن سینا: مفاهیم كلی كه بر موضوعی حمل میشوند، اگر رفع آنها موجب از میان رفتن موضوع شود، آنها را «ذاتی» مینامند و اگر رفع آنها موضوع را از میان نبرد «عَرَضی» خوانده میشوند. با توجه به آنچه گفته شد «ذاتی» آن است كه بر ماهیت یا اجزای ماهیت دلالت كند و شامل جنس و فصل و نوع میشود؛ مانند «حیوان» و «ناطق» كه رفع آنها موجب از میان رفتن انسان است و «انسان» كه رفع آن موجب از میان رفتن افراد و اشخاص میشود: «بدینسان، روشن شد اختلاف میان نسبت حیوان و انسان به اشخاص و نسبت اَعراض به ایشان. نسبت نخست را چون رفع كنی، مایۀ رفع شخص گردد، ولی نسبت دوم، نفس رفعش مایۀ رفع شخص نمیگردد» (ابوعلی، شفا، مدخل، 32). در اینجا باید به دو نكته توجه كرد: یكی اینكه گاهی ممكن است یك مفهوم نسبت به چیزی ذاتی و نسبت به چیزی دیگر عرضی باشد. مثلاً ناطق بودن كه جزء مقوم ماهیت انسان است، نسبت به انسان ذاتی است، ولی نسبت به حیوان كه جنس قریب اوست، عرضی محسوب میشود. نكتۀ دوم اینكه «ذاتی در این اصطلاح منسوب نیست با ذات، چه به یك وجه خود عین ذات است و عین ذات منسوب نتواند بود با خود» و «عرضی نیز منسوب نیست با عرض، چه این عرضی مقابل ذاتی است و مقابل آن عرضی كه منسوب بُوَد با عرض، جوهری تواند بود» (نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، 21-22).
«ذاتی» مطرح شده در باب كلیات خمس، مشخصات زیر را داراست:
1. امر ذاتی همواره و در هر شرایط انفكاكناپذیر از شیء است، زیرا «چیزی است كه رفعش نشاید، نه وجوداً و نه توهماً» (ساوجی، 9).
2. امر ذاتی معلل به غیرذات نیست، بدین معنی كه ماهیت در اتصاف به ذاتی خود به علتی مغایر با ذات خود و خارج از ذات خود نیاز ندارد. مثلاً «سیاهی» به خودی خود رنگ است و محتاج به علت دیگری غیر از ذات خود نیست كه آن را رنگ گرداند: «سیاهی به خودی خود رنگ است، نه به سبب چیز دیگری كه آن را رنگ ساخته باشد، زیرا آنچه آن را سیاهی ساخته، همان آن را رنگ ساخته است» (ابوعلی، اشارات، 40-41).
3. امر ذاتی در مرحلۀ تعقل و فهم، همواره مقدم بر ماهیت است. به عبارت دیگر تصور شیء ممكن نیست مگر آنكه اول آنچه ذاتی اوست تصور شود: «چنانكه انسان و حیوان، كه چون تو تفهم كردی كه حیوان چیست و تفهم كردی كه انسان چیست، ممكن نگردد تفهم انسان الا كه در ماقبل تفهم حیوان كرده باشی» (جام جهاننمای، 10).
4. امر ذاتی بَین النبوت است و محتاج به دلیل نیست، بدین معنی كه اثبات آن برای ماهیت ضروری است و تصور آن همراه با تصدیق به ثبوتش برای ماهیت است. به عبارت دیگر، حمل ذاتی بر ماهیت بدیهی است و نیازی به تعلیل ندارد، چرا كه ثبوت ماهیت یا جزء ماهیت برای خودِ ماهیت بدیهی است، چنانكه گوییم انسان انسان است و یا ناطق است. در همۀ موارد بالا عرضی در مقابل ذاتی است (سبزواری، 29). نكتۀ دقیق دیگر اینكه امر ذاتی باید همۀ خصوصیات فوق را با هم دارا باشد وگرنه بجز خصوصیت تقدم در تعقل، سایر خصوصیات در برخی از عرضیها نیز وجود دارد، مخصوصاً در عرضی لازم و یا در لوازم عَرَضی. مثلاً «عدد دو در اتصاف به زوجیت محتاج به علتی غیرذات خود نیست و رفع زوجیت از آن، چه در وجود عینی و چه در وجود ذهنی، ناممكن است» (ابوعلی، اشارات، 41).
گاهی ذاتی و عرضی لازم با یكدیگر مشتبه میشوند. از اینرو، حكمای اسلامی در تفكیك آنها گفتهاند: «ذاتی ملحق میگردد به چیزی كه برای آن چیز ذاتی است از قِبَلِ ذات آن، زیرا از علتهای ماهیتِ آن و نفسِ ماهیتِ آن است؛ و عَرَضی ملحق میگردد بدان پس از ذاتش، زیرا از معلولهای آن است» (همانجا) و برای تمیز میان آن دو عموماً به خاصیت تقدم در تعقل تكیه كردهاند (نصیرالدین طوسی، اساسالاقتباس، 22، 24؛ ساوجی، 9).
ب ـ مقصود از «ذاتی» در باب برهان، عبارت از چیزی است كه از نفس ذات شیء گرفته شود و ذات در انتزاع آن كافی باشد (سبزواری، 30). به عبارت دیگر، لوازم اول ماهیت كه معلول ماهیت و از سنخ خود ماهیت باشد، ذاتی بابِ برهان نامیده میشود؛ و از همینجاست كه در باب برهان گاهی عَرَضی لازم را نیز ذاتی خواندهاند؛ چنانكه خواجهنصیر طوسی متذكر این نكته شده و در توضیح تفاوت میان «ذاتی» باب ایساغوجی و «ذاتی» باب برهان مینویسد: «ذاتی» در این موضع عامتر است از آنچه در ایساغوجی گفتهایم، چه ذاتی آنجا اجزای حد باشد كه مقومات محدود بُوَد و آن جنس و فصل بُوَد؛ و اینجا اعراض ذاتی را هم ذاتی خوانند و آن محمولی باشد كه لحوقش موضوع را به حسب ذات موضوع بود نه به حسب امری عامتر یا خاصتر از او، مانند حركت ارادی حیوان را. و بر جمله، لواحقی كه بر اطلاق یا بر وجه تقابل عارض چیزی باشد، به حسب جوهر و طبیعت و ذات او، وجودش در غیر آن چیز محال بود، آن را اعراض ذاتی آن چیز خوانند (نصیرالدین طوسی، اساسالاقتباس، 380-381). ذاتی بابِ برهان، عبارت از محمولی است كه از ذات موضوع گرفته شود و تصور خود موضوع برای انتزاع آن كافی باشد. این «ذاتی» در وجود عینی یا ذهنی از موضوع انفكاك نمیپذیرد و لازمِ بَین آن است، چرا كه از همان حیثیت ذات موضوع به دست میآید و محتاج به علتی غیر از خود موضوع نیست.
تفاوت عمدۀ ذاتی باب برهان و ذاتی باب كلیات خمس این است كه اولی لوازم وجود و ماهیت را شامل میشود، در صورتی كه دومی محدود به لوازم بیواسطۀ ماهیت است. فرقِ اساسی دیگر اینكه ذاتی بابِ برهان چون معلول ذات است، بنابراین همواره پس از ذات موضوع به آن ملحق میگردد، در حالی كه ذاتی بابِ ایساغوجی علت و مقوم ماهیت محسوب میشود و مقدم بر ماهیت است.
مآخذ
ابوعلیسینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، به كوشش محمود شهابی، دانشگاه تهران، 1339ش، ص 39، 41؛ همو، الشفاء (المدخل)، به كوشش ابراهیم مدكور، قاهره، 1371ق؛ تهانوی، محمد اعلی بن علی، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش آلویس اشپرنگر، كلكته، 1862م، 1 / 521-524؛ جام جهان نمای (ترجمۀ التحصیل بهمنیار)، به كوشش عبدالله نورانی و محمدتقی دانشپژوه، تهران، مؤسسۀ مطالعات اسلامی دانشگاه مكگیل، 1362ش؛ ساوجی، عمربن سهلان، البصائر النصیریة، مصر، 1316ق؛ سبزواری، ملاهادی، غرر الفرائد (شرح منظومه)، تهران، 1298ق؛ نصیرالدین طوسی، محمدبن حسن، اساس الاقتباس، به كوشش محمدتقی مدرس رضوی، دانشگاه تهران، 1335ش، صص 21-24؛ همو، شرح الاشارات، (بخش منطق)، تهران، مطبعۀ حیدری، 1377ق، 1 / 39-41.
صمد موحد